فارس، گلپایگان، پوشاک

فارس، گلپایگان، پوشاک، زنان

در روستاها زنان پارچه ای سفید با رنگی بر روی گیسوان خود قرار می دادند و زیر گلو آن را می بستند که به “چارقد” معروف است. در دهات، زنان که وظایف نگهداری گاو، گوسفنید و دوشیدن آن ها و تهیه ی لبنیات و غیره را داشتند این وظایف با پوشیدن چادر میسر نبود و از چادر استفاده نمی کردند. زنان پیراهن بدون دکمه بایقه نسبتاً باز می پوشیدند – بعضی هم “یل” که نوعی نیم تنه آستین دار بود. پارچه ها اغلب رنگی و گلدار بود، ولی قبلاً از پارچه های کتانی ساخت محل استفاده می کردند که قدری خشن بود.

زنان تنبانی از پارچه های “شادو” غیر سیاه رنگ داشتند. پوشیدن جوراب معمول زنان نبود، مگر در یخبندان زمستان که آن هم جوراب پشمی و ضخیم و ساقه کوتاه بود که خود می بافتند و بسیار ساده بود. پای افراز “پوزار” زنان عبارت بود از کفشی ساده چرمی بدون پاشنه و شبیه به سرپایی امروزی، بعدها کفش چرمی “پاشنه دار”، “پاشنه نخواب”، “پاشنه صناری” و “کفش چرمی ساغری” رواج یافت.

بعد از مشروطیت و سفرناصرالدین شاه به فرنگ و آوردن سوغات دامن کوتاه رقاصه های باله فرانسه در تهران و سایر شهرها و گلپایگان “شلیته” که بر روی تنبان می پوشیدند مرسوم شد.

آرایش زنان ساده بود: موی سر از فرق سر ، با “وجار” باز کردن شروع می شد و گیسوان به دو قسمت تقسیم می شد و پشت گوش ها می افتاد. گاهی هم موهای بلند را می بافتند و “سرگیسی” هم به آن اضافه کردند. رنگ مو از قهوه، حنا و رنگ های گیاهی بود، “وسمه” هم همیشه بود. “غازه” و “سفیدآب” مخصوص عروس ها و نوجوانان بود ولی به شکل ملایم و محدود و در مواقع خاصی مصرف می شد، سر و بدن را با گل سرشور و گل رامنی و گل ختمی و گاهی تخم مرغ و سدر شستشو می دادند.

حنابندان آداب و رسومی مخصوص داشت که در حمام ها رایج نبود و با تشریفاتی عروس را به حمام می بردند و گیسوان عروس ر با گل ارمنی و گل سرشور و گل ختمی و حنا رنگ می کردند و چند ساعتی را برای رنگ پذیرفتن موها می بایستی در حمام بمانند. کف دست ها و انگشتان دست و پا هم با حنا رنگ می شد، در مچ و کف دست ها گاهی نقاشی هایی انجام می گرفت و اشعاری نوشته می شد. مادۀ معطر فقط گلاب بود که مصارف گوناگون داشت و عطر گل سرخ هم  وجود داشت. برگ خشک شده گل سرخ محمدی را جمع آوری و در غذا و شربت مصرف می کردند و کیسه ای از آنرا لای رختخواب برای خوشبو شدن می گذاشتند.

در روستاها از نخ پنبه که توسط رنگرزان با نیل و روناس و ریشه انار و برگ درخت مو و برگ درخت گردو به رنگ های زیبای طبیعی رنگ آمیزی می شد. چادر شب می بافتند و یک نوع چادر هم از همین نخ و رنگ ها سر می کردند که بسیار بادوام بود. “شانه دندانه دار” را هم از چوب گلابی در محل می تراشیدند. از مو و دم اسب و بز هم نوعی نقاب می بافتند که با چادر و چاقچور برای پیچه نقاب زنان اربابان و کداخدایان و ثروتمندان به عنوان پوشش به کار می رفت که جنبه خودنمایی داشت. “کلیجه” یا “الیجه” که شبیه به “جلیفه” بود هم بدون دکمه روی پیراهن یا به اصطلاح “پاچین” می پوشیدند. “قلاب روبنده” و نقاب از تزئینات بود و بستگی به میزان دارائی صاحب آن داشت، ولی کلاً در روستاها فقط “چارقد” و “پاچین” مرسوم بود.

اشراقی، 792- 791: 1383

فارس، گلپایگان، پوشاک، مردان

در گذشته های خیلی دور و بعد از تسلط اعراب بر ایران و مهاجرت اقوام عرب زبان به ایران مردان کلاه هایی با گوشه های بلند در طرفین بر سر می گذاشتند که در تصاویر و سکه های عهد ساسانی و اشکانی دیده می شود و بعد از تسلط اعراب، بی لبه بر سر می گذاشتند که این کلاه نمدی شبیه به کاسه بود و لفظ کلاه نمدی ها حکایت از معرفی طبقه زحمتکش برزگر و کارگرهای کشاورزی را داشت.

تعدادی هم در اثر رفت و آمد طوایف لر و بختیاری به گلپایگان و به تقلید از آن ها “شولا” و “کلاه” و “کمرلری” را برای پوشش خود اختیار کرده بودند. در زمان صفویه با آمد و شد مردمان کشورهای مختلف لباس ایرانیان و بالطبع آن گلپایگانی ها هم تغییر کرد. طبقه ی ثروتمند و اعیان کلاه استوانه ای و بعضی هم کلاه سیلندر مانندی که در بالای آن فرورفتگی داشت به سر می گذاشتند که آن را از کرک حلاجی شده و کف صابون با مالش و برز دادن درست می کردند.

در عهد نادرشاه به تقلید بزرگان کلاه شکاف دار لبه بلند و در عهد زندیه کلاه و شال دور آن به تقلید کریم خان و در عهد قاجاریه کلاه معروف به “قاضی” که بلند و سیلندر شکل و در بالای آن فرورفتگی داشت بر سر می گذاشتند و گوش های خود را زیر لبۀ کلاه تا حدودی پنهان می کردند.

رسم چنین بود که در هیچ محلی مردان نمی بایستی بدون کلاه وارد شود که بی احترامی تلقی می گشت و برداشتن کلاه اصلاً مرسوم نبود و اصطلاح کلاهبردار هم از همین رسم پیدا شده است.

اشراقی، 789- 788: 1383

فارس، گلپایگان، پوشاک، مردان

پوشاک بیرونی در طبقات مختلف متفاوت بود. مثلاً طبقه روحانی تقریباً همین لباس امروز را اما ساده تر می پوشیدند و سادات کمر سبزرنگی به علامت مشخصه ی سیادت می بستند و قطعه شال سبز رنگی هم دور کلاه یا عمامه ی خود می بستند.

کشاورزان از کلاه نمدی بی لبه کاسه ای شکل – با تنبان گشاد از قدک یعنی پارچه پنبه ای محلی که رنگرزان آن ها را در خم های نیل آبی رنگ می نمودند استفاده می کردند.

مدتی بعد که محصولات و پارچه های خارجی بویژه روسی و انگلیسی وارد ایران و گلپایگان شد، نوعی پارچه ی سیاه نرم به نام “دبیت حاج علی اکبری” مد شد که مخصوص دوختن شلوارهای لیفه دار با بند تنبان بود و گاهی هم سربند آن شرابه و منگوله داشت که مخصوص داش مشدی ها بود.

پیراهن مردان از پارچه پنبه ای که زنان از نخ پنبه ای از محصولات محلی تهیه می کردند دوخته می شد که از قدک سفید بود: آستین ها بلند و گشاد و بدون دکمه بود. پیراهن بدون یقه و لبه یقه چپ به طرف راست کشیده می شد و در زیر استخوان ترقوه بسته می شد و برزگران و کارگران کشاورزی و دامداران و چوپانان و عمده مردم لباس شان قدکی بودند.

پای افزار مردان گیوه و کف آن از کهنه پارچه فشرده که با رشته عصب حیوان به هم وصل شده و با نیل رنگ شده و پاشنه و نوکه آن هم با مقر مردم بهم پیوسته می شد که مقاومت پیدا کند. گیوه کمر کشیده با چرم سفید کلفت مرسوم بود – گیوه ظریف یا ملکی با رویه نخ قرقره مخصوص جوانان مدپرست و اعیان و ثروتمندان بود که به “گیوه تخت آجیده” معروف بود.

مچ پیچ که عبارت از نوار پهن و ضخیمی بود سربازان و بعضی از گله داران و چارواداران و شاطران و فراشان حکومتی به پاهایشان می بستند. در هوای سرد زمستان چوپانان در کوه و کمر و تپه ماهورها “عبانمد” که لباس نمدی با آستین بلند و گشاد که نوک آن مسدود بود می پوشیدند که در مقابل سرما و برف و باران کاملاً مقاوم بود. گاهی هم “کپنه” یعنی لباس جلیقه مانندی بدون آستین از نمد بود. “آرخالق” هم نوعی دیگر از آن بود.

متجددین و بازاری ها و کارکنان حکومتی در زمستان “پوستین” و عبای ضخیم و در تابستان عباهای نازک و ظریف بافت نائین می پوشیدند. جوراب فقط در زمستان های پر برف و سرد می پوشیدند که در خانه ها زنان از پشم گوسفند و کرک بز می بافتند و دو نوع بود ساقه کوتاه و ساقه بلند.

دستکش از پشم گوسفند و بز توسط زنان و مردان در خانه بافته می شد و اغلب دستکش یک انگشتی بوده است. شال گردن ضخیم پشمی هم رواج کامل داشت که بیشتر از کرک بز تهیه می شد. بعضی از اهل شهر کفش می پوشیدند که پاشنه خوابیده بود. پوتین و چکمه از طریق روسیه وارد ایران شد و مخصوص طبقه پولدار بود. اوایل مشروطیت گالش لاستیکی هم وارد شد که مورد استقبال قرار نگرفت. موی سر مردان را از پیشانی به طرف عقب گردن می تراشیدند و فقط موهای اطراف گوشها را باقی می گذاشتند و به عقب سر می انداختند و گاهی هم گوش ها را زیر لبه کلاه قرار می دادند که رسم رایج بود. لباس سرداری که پالتوی کمرچین و بلندی بود خاص اعیان بود. قبا هم انواعی داشت. شال هم مرسوم بود که طبقه ی پایین شال پشمی و ثروتمندان و اعیان شال کرکی و شال کشمیری دور کمر و روی لباس می بستند و روی آن عبا یا سرداری می پوشیدند. عده زیادی هم که ادعای سیادت داشتند شال سبز رنگ به کمر و رشته ای هم دور کلاه خود می بستند.

اشراقی، 790- 789: 1383

به ما در تکمیل اطلاعات این قسمت کمک کنید

ارسال اطلاعات
slot deposit 10 ribu
slot deposit qris
spadegaming
pg soft
habanero
cq9
slot garansi kekalahan