لر، لر بزرگ، عشایر بختیاری، ساختار سیاسی

لر، لر بزرگ، بختیاری، ساختار سیاسی، خان

خان لغتی است ترکی به معنی شاه، که قبلاً لقب پادشاه ترکستان بود، از زمان هجوم مغولان رفته رفته واژه های ایلی ترک مغولی در بین کوچنده های ایران متداول گردید، ایل های ترک زبان که این واژه ها و اصطلاحات را به کار می بردند به مرور بین عشایر همسایه آنها رواج یافت.

واژه خان و ایلخان پس از متداول شدن در بین لر بزرگ تا سال 1342  به قوت خود باقی بود، ولی در این سال به خاطر جنگ عشایر با حکومت مرکزی و شکست عشایر و اعدام بسیاری از سرپرستان آنها، عنوان خان اهمیت خود را از دست داد و این واژه ها از اهمیت افتاد. تا سال 1342 هر ایل دارای سرپرستی به نام خان بود، خان ها از نظر تاریخ، زبان و فرهنگ به جامعه ایلی خود وابسته بودند و با درک فرهنگ جامعه و احترام بدان، مورد احترام مردم بودند، و از آنها پیروی می کردند.

خان شدن در هر ایل موروثی و مورد تأیید سرپرستان رده های  پایین تر و مردم ایل بود. خان ها و خانواده آنها را رده ممتازی می دانستند و سعی بر این بود که این امتیاز را حفظ نمایند. هر خان درون محدوده جغرافیایی معین با مرزهای مشخصی حکومت می کرد، سکنه درون مرزی این محدوده دارای وجوه مشترک فراوانی با هم بودند و اینان با خود به رده های مختلفی تقسیم می شدند.

هر رده چه در گرمسیر و چه در سردسیر دارای محدوده مرتع مشخصی بود که چگونگی بهره گیری از آن با ضوابطی در بنیچه آنها ذکر شده بود، بنیچه ها هر هفت سال یکبار در بختیاری تجدید و بنیچه قبلی ابطال می گردید و این بنیچه ها در اختیار خان قرار می گرفت، نظام تقسیم بندی محدوده علفچر ممکن بود همه ساله با تصمیم خان تغییر نماید، زیرا کل سکنه و اموال غیرمنقول محدوه ایل جزء ابواب جمعی خان به حساب می آمد و خان خود را با هرگونه تغییری در آن مجاز می دانست. پس از فوت یا کناره گیری خان می باید فرزند ذکور بزرگش جانشین وی شود، ولی اگر شورای کلانتران و کدخدایان فرزند بزرگ و ذکور خان را لایق جانشینی و خان شدن نمی دانستند، شورای ایل را تشکیل داده زمان نامحدودی به بحث می نشستند تا یکی از فرزندان ذکور دیگر خان و یا هر فرد ذکوری را که از خویشاوندان نزدیک خان و صلاحیت خان شدن داشت به خانی برگزیده و قبای خانی را بر او بپوشانند.

اگر شورای مذکور در این مورد اتفاق نظر نداشت و دسته ای در اقلیت قرار می گرفت، پس از پایان شورا و انتخاب خان جدید، دسته اقلیت همکاری خود را با اکثریت اعلام می نمودند و از آن پس به اتفاق با تشکیل شوراهای موردنیاز کارهای مربوط به ایل را حل و فصل می نمودند، خان بدین شوراها احترام می گذاشت و سعی بر آن داشت تا نظریاتش را با نظر اکثریت هم آهنگ گردیده و کلاً سیاست واحدی را اتخاذ نمایند.

سفره خان همیشه گسترده بود، ممکن بود در هر وعده غذایی چندین بار سفره را جمع آوری و مجدداً سفره را بگسترانند، در عشایر رسم بر این است که میهمانان اغلب بدون خبر به منزل یا چادر خان وارد می شوند. اگر خان از تعداد میهمانان اطلاع حاصل کرده بود که آمادگی پذیرایی داشت، ولی اگر اطلاع نداشت عرفاً بایستی از زمان ورود تا انداختن سفره دو ساعت صبر کنند تا غذا آماده گردد.

خان ها نوکران مخصوصی داشتند که کار آنها فقط تهیه طبخ و سفره انداختن بود و اینان در کار خود تخصص مخصوصی داشتند و شب و روز در سکونتگاه خان به سر می بردند و جزء رده نوکر باب به شمار می رفتند و خود و خانواده شان از سفره خان اطعام می شدند. اینان بر کلیه نوشیدنی ها و غذاهای خان نظارت کامل داشتند و قبل از خوردن خان کمی از غذا را خورده و یا چشیده، بدون خطر بودن آن را گواهی می نمودند.

صفی نزاد، 164- 162: 1380

لر، لر بزرگ، بختیاری، ساختار سیاسی، ایل بیگی

در عشایر مرکزی ایران معاون ایلخان را ایل بیگ می نامیدند، ایل بیگ یعنی بزرگ ایل که امور داخلی ایل از قبیل جمع آوری مالیات، کارهای اداری، تنظیم امور املاک، تجهیز قوا و سرپرستی طوایف مختلف را به عهده داشت. معمولاً ایل بیگیان از بین نزدیکان ایلخان انتخاب می شدند، چون هر دو باید سیاست مشترکی را دارا بوده و در جهت اهداف خود در یک راستا حرکت نمایند.

ایل بیگیان، هم مانند ایلخانان مورد تأیید حکومت مرکزی بودند، حکم رسمی و حقوق مشخصی از مرکز داشتند و از نظر مقام سیاسی و تصمیمات فردی پس از ایلخان قرار داشتند، ایل بیگیان وظیفه داشتند مالیات تعیین شده حکومت مرکزی را به موقع پرداخت نمایند. از اینرو همه ساله به جمع آوری خراج و منال از افراد قلمرو سرپرستی خود مبادرت می کردند و معمولاً مالیات جمع آوری شده بیش از مقدار مورد توافق با حکومت مرکزی بود.

در دوران قاجار هم قشقائی ها و هم بختیاری ها دارای ایلخان و ایل بیگ بودند، سرپرستان رده های پایین تر ایلی و مردم عشایری در کلیه پیامدها فقط از فرمانده رده خود حرف شنوی داشتند و در مجموع کل فرماندهی رده ها  و افراد تحت سرپرستی آنها، جز از ایلخانان و ایل بیگ ها فرمان بری نمی کردند و اگر ایلخان، ایل بیگ، خان و سرپرست هر رده دیگری را از غیرمحلیان انتخاب می کردند به شورش ایلی منجر می شد.

در عشایر بختیاری در اوایل سلطنت ناصرالدین شاه سرپرستی تمامی ایل بختیاری اعم از هفت لنگ و چهار لنگ در اختیار حسینقلی خان ایلخانی، امامقلیخان حاج ایلخانی و رضا قلیخان ایل بیگی بود که هر سه برادر و فرزندان جعفر قلیخان بودند، حکومت و نظارت بر ایل به عهده ایلخانی و حاج ایلخانی واگذار شده بود و حکم رسمی از مرکز برای هر دو نفر صادر می گشت. مقام ایلخانی برای فرزند ذکور بزرگ تر و ایل بیگی برای فرزند ذکور کوچک تر دو برادر صادر می گشت. بدین مفهوم که در جمع فرزندان دو برادر «پسرعموها» فرد بزرگتر از همه به مقام ایلخانی و فرد دوم به مقام ایل بیگی نائل می گشتند.

صفی نژاد، 162-161: 1380

لر، لر بزرگ، بختیاری، ساختار سیاسی، خان، ایلخان

خان و ایلخان واژه هایی هستند ترکی مغولی، خان به مفهوم فرمانروای چند طایفه و ایلخان به مفهوم فرمانروای چند گروه متشکل از چند خان که فرمانروای بخشی از امپراطوری مغول بودند. واژه خان برای اولین بار در زبان فارسی در اواسط قرن ششم هجری قمری و پس از آن در اواخر قرن مذکور به ثبت رسیده است.

هر ایلخان در قلمرو حکومتی خود چندین سرپرست کوچکتر را زیر نفوذ سیاسی داشت که «خان» نامیده می شدند، قلمرو حکومتی هر خان دارای مرزهای مشخص جغرافیایی بود که معمولاً سکنه درون مرزی آن دارای تاریخ، زبان و فرهنگ مشترکی بودند، از اتحاد سیاسی چندین خان همسایه، قدرت ایلخانی به ظهور می رسید، هر ایلخان، سرپرست قلمرو ایلی خود نیز بود، منتها نسبت به خان های دیگر از اقتدار بیشتری برخوردار بود.

در زمان فتحعلی شاه قاجار در سال 1234 هـ .ق برای اولین بار طی فرمانی لقب ایلخانی به سرپرست ایل ترک زبان قشقایی اهدا گردید. و از آن پس این لقب در همسایگان عشایر قشقائی ها که بختیاری ها، ایلات مختلف کهگیلویه و ممسنی ها بودند متداول گردید.

در عشایر مرکزی ایران ایلخان بالاترین مقام ایلی بود که حکم آن از طرف حکومت مرکزی صادر و ابلاغ می گردید و اینان دارای حقوق رسمی و مورد تأیید حکومت مرکزی نیز بودند و در مقابل به خواسته های حکومت مرکزی از قبیل آگاهی از تعداد خانوارها، جمع آوری مالیات، فرستادن جنگجویان عشایری قلمرو خود به مرکز و یا هر محل دیگر که مورد نیاز حکومت مرکزی بود، اقدامات لازم را به عمل می آوردند، زیرا قبلاً قراردادهای رسمی مورد توافق بین ایلخان و حکومت مرکزی بسته می شد. پایه های این قرارداد که بر اساس ارقام مندرج در بُنچیه منعقد می گردید، طرفین را ملزم به اجرای مفاد آن می نمود.

ایلخان رئیس امور سیاسی و نظامی و مظهر وحدت و یکپارچگی ایل بود، بر کلیه کلانتران و سرپرستان رده های ایلی ریاست عالیه داشت، ایلخان نماینده رسمی و حقوقی ایل در برابر پیامدهای خارج از ایل بود و به عنوان مسئول روابط خارجی و رابط بین ایل و مقامات حکومت مرکزی و سرپرستان سایر ایلات و حل اختلافات بین طوایف تابعه نیز بود، علاوه بر آن شخصاً سرپرستی رده های مختلف را به عهده داشت.

در این دوران، ایلخان به کسی اطلاق می گردید که فرماندهی سیاسی چندین ایل همسایه را به عهده داشت یعنی ایلات کوچک و ضعیف تر مجاور خراج گذار او بودند و چون هر ایلی در قلمرو جغرافیایی خود دارای سرپرستی به نام خان بود، قلمرو خان های خراج گذار قلمرو سیاسی ایلخان نیز به شمار می رفت. ممکن بود منافع ایلخانی ایجاب نماید که به دفاع از حکومت مرکزی برخیزند و یا به مناسبتی در مقابل حکومت مرکزی بایستند و یا از نابسامانی حکومت مرکزی بهره گرفته با اتکا به قدرت نظامی و جنگجویان عشایری خود و متحدان، قدرت کشور را دردست گیرند.

گاه ممکن بود از طرف حکومت مرکزی، بنابرملاحظاتی، حکم ایلخانی یک ایل برای دو نفر صادر گردد مثلاً در سال 1265 هـ .ق در آغاز سلطنت ناصرالدین شاه که حسینقلیخان بر رقبای خود پیروز شد، برای اولین بار در بختیاری حکم ایلخانی از طرف شاه به نام او صادر گردید و حکم حاج ایلخانی برای برادرش اماقلیخان که به زیارت خانه خدا نائل گردیده بود.

هر دو برادر در حکومت منطقه شریک بودند، یک سال مالیات بختیاری را برادر بزرگتر و سال دیگر برادر کوچکتر جمع آوری می کرد و قبل از این تاریخ واژه و لقب ایلخانی گری در بختیاری متداول نبود و از زمان به قدرت رسیدن حسینقلیخان معمول گردید.

صفی نژاد، 161-159: 1380

لر، لر بزرگ، بختیاری، ساختار سیاسی، کدخدا

در کتب تاریخی مربوط به شهرهای ایران، همیشه واژه کدخدا به معنی بزرگ و ریش سفید محل، به کار برده شده است. درزمان صفویه رده های تصمیم گیری پس از کلانتران، کدخدایان بودند که با موافقت کلانتران انتخاب، ابقا و یا تعویض می شدند.

در آن زمان هر شهر به چندین محله تقسیم می گردید و هر محله دارای کدخدایی بود که حل و فصل امور مربوط بدان محله به عهده او بود، کداخدایان در قبال کلانتر شهر مسئول بودند. کدخدایان روستا هم مانند شهر کلیه امور مربوط به روستای خود را حل و فصل می کردند، اگر ارباب ساکن ده بود، کدخدا کارها را با صلاح دید ارباب انجام می داد وگرنه مستقلاً بدین کار مبادرت می ورزید.

از دهه اول سال های 1300 به بعد کدخدایان در برابر ادارات دولتی عهده دار مسئولیت شدند و برای آنها حکم رسمی کدخدائی صادر گردید، آنها وظیفه داشتند با ادارات دولتی همکاری نموده و در قبال این همکاری اغلب حقوقی نیز دریافت می داشتند.

در اسناد و کتب دوران صفویه تا اواخر دوران قاجاریه به لقب کدخدایی در بین عشایر لر بزرگ برنمی خوریم. در سراسر تاریخ بختیاری سردار اسعد نامی از کدخدا دیده نمی شود. لقب کدخدائی از دهه اول سال های 1300 ه.ش توسط مأموران ادارات دولتی رضاشاه در منطقه عشایری متداول گردید و احکامی نیز در این زمینه صادر شد.

در کهگیلویه هر کلانتر سرپرستی چندین طایفه متعلق به تیره را به عهده داشت. سرپرستی هر طایفه با کدخدائی بود که عضو همان طایفه بود، از اینرو هر کلانتر به چندین کدخدا حکم می راند، کدخدا نیز سرپرستی چندین اولاد را به عهده داشت و چون سرپرستی هر اولاد به عهده ریش سفیدی قرار داشت. بنابراین ریش سفیدان چندی در قلمرو فرماندهی کدخدا قرار داشتند، کدخدایان مورد تأیید کلانتران بودند، کدخدا نماینده مورد اعتماد کلانتر بود، کلانتران همیشه کدخدائی را مورد تأیید قرار می دادند که بیشتر مورد تأیید مردم بود. نظرات کدخدایان در شورای کدخدایان که به ریاست کلانتر مربوطه تشکیل می شد مطرح و سیاست هم آهنگ واحدی اتخاذ و به شورای کلانتران که به ریاست خان تشکیل می گردید پیشنهاد می شد.

صفی نژاد، 159-158: 1380

لر، لر بزرگ، بختیاری، ساختار سیاسی، کلانتر

در زمان صفویه کلانتر به کسی اطلاق می گردید که در تعیین کدخدایان محله ها و ریش سفیدان اصناف و عزل آنها دخالت داشته باشد، تهیه صورتهای مالیاتی و سرشکن کردن آن بین اصناف در رفع ظلم از وظایف کلانتر بود. در زمان مذکور اصطلاح کلانتر را در قلمرو عشایر لربزرگ مشاهده نمی کنیم و در منابع تاریخی آن زمان هم اصطلاح کلانتر برای رده ای از سرپرستان عشایری به کار نرفته است.

در دوران قاجاریه یعنی در دهه های نیمه دوم سال های 1200 ه.ق لقب کلانتر در منطقه عشایری کهگیلویه متداول بود. در زمان مورد بحث لقب کلانتری در لرهای بختیاری وجود نداشت. در سال 1346 ه.ش پژوهشگران موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران در پژوهش های خود که در منطقه بختیاری انجام داده اند، نوشته اند: اصطلاح «آ» بختیاری به مفهوم «کلانتر» به کار می رود.

آنجف کلانتر سابق تیره سراج الدین، کلانتری را به فرزندش آفرامرز واگذار کرد، او (آفرامرز) رهبری تیره را به عهده دارد.

کلانتران بختیاری در گذشته به طور مستقیم از جانب خان انتخاب  سمت اداره و رهبری طایفه و تیره را به عهده داشتند و از نظر موقعیت اجتماعی و امکانات مالی، گروه مرفه ایل را تشکیل می دادند و از دامداران عمده طایفه به شمار می رفتند و در عین حال به زراعت نیز می پرداختند و مقرری سالیانه ای نیز از خوانین دریافت می داشتند و این مقرری از محل مالیاتی کلانتران که از افراد ایل برای خوانین جمع می کردند، تأمین می گشت.

کلانتری در بختیاری جنبه موروثی داشت و بعد از مرگ هر کلانتر فرزندش به کلانتری می رسید و در صورت نداشتن فرزند ذکور این سمت در اختیار برادرش قرار می گرفت و حکم کلانتری برای کلانتر جدید صادر می شد، به ندرت دیده می شود که کلانتری را از مقام خود خلع کرده باشند، وظایف کلانتران تدارک افراد ایل به منظور شرکت در اخذ و جمع آوری مالیات و تحویل آن به خوانین و حل و فصل دعاوی بود.

صفی نژاد، 158-157: 1380

لر، لر بزرگ، بختیاری، ساختار سیاسی، شاه

براساس اسناد و مدارکی که در دست است لرهای بختیاری و کهگیلویه و ممسنی قبلاً به سرپرستان بزرگ ایلی خود «شاه» می گفتند. شاهان یا سرپرستان طوایف مختلف لرهای عشایر مرکزی و خانوار گسترده آنها از نظر رده بندی ایلی متعلق به شاخه خاصی بودند که به نام یکی از سرپرستان یا شاهان چندین نسل قبل آنها نام گذاری شده بود. رده های باقیمانده از شاهان منطقه هنوز هم در محل وجود دارند.

صفی نژاد، 155-153: 1380

لر، لر بزرگ، بختیاری، ساختار سیاسی، واژه «آ»

واژه «آ» پیشوندی است که در جلوی نام کوچک افرا و بالقوه سرپرست متعلق به رده خاص مشخصی به کار گرفته می شد مانند «آپرویز» محلیان بومی که آثاری از خود برجای نهاده اند تمامی اسامی فرماندهان و اعضاء رده خاص را با پیشوند «آ» ضبط کرده اند. ولی غیرمحلیان و محلیان غیرآگاه ذکری از این پیشوند ننموده اند، چون از مفهوم آن آگاهی نداشتند. زیرا در بختیاری و بین تمامی لران رسم بر این است که سرپرستان و فرماندهان ایلی متعلق به شاخه خاص و مشخصی از طایفه می باشند، همه فرماندهان رده های مختلف تیره ها و طوایف با ضوابطی از آن شاخه انتخاب می گردند.

در آن زمان این شاخه خاص طایفه دورکی، رده «خدرسرخ» نام داشت که خود شاخه ای از تیره زراسوندها بود. سرپرستی و فرماندهی تمام طایفه از این رده بر می خاست که موروثی نیز بود و چون درون گروهی ازدواج می کردند، کسی نمی توانست از خارج از این رده به درون این شبکه راه یافته و به مقام سرپرستی ایلی برسد.

زنان عضو این رده را «بی بی» می نامیدند مانند: بی بی شاه پسند، بی بی دل افروز، بی بی نوری. اگر کسانی خارج از قلمرو ایلی و بیرون از منطقه که در این شبکه ایلی عضویت نداشتند و با اجازه سرپرست ایل کنار آنها سکونت می گزیدند و با آنها زندگی می کردند و با آنها به کوچ می پرداختند آنها را «خالو» و یا در «خالوحُرزا» (دائی خواهرزاده) می نامیدند.

صفی نژاد، 150-144: 1380

لر، لر بزرگ، بختیاری، ساختار سیاسی، مَهَد و وَلایتی

بومیان بختیاری ها، سکنه منطقه را به دو دسته «مَهَد» و «ولایتی» تقسیم می نمایند، مهد به خانواده، دسته و یا گروهی اطلاق می گردد که خود یا پدران و نیاکانشان خارج از محدوده و قلمرو ایل بختیاری بدان منطقه آمده و این آمدن به هر شکل اعم از دعوت، مهاجرت، پناهنده، ازدواج و امثال آن صورت گرفته باشد.

مهدها و ولایتی ها در کنار هم زندگی می نمایند، با هم به کوچ می روند، با هم ازدواج می کنند ولی فرزندان مذکر مهد، برای همیشه و نسل اندر نسل مهد باقی می مانند و همیشه ولایتی ها بدانها مباهات می کنند و در مواردی خود را برتر می دانند. لرهای جنوبی بختیاری یعنی لرهای کهگیلویه مهدها را «خالوخرزا» (دائی خواهرزاده) می نامند.

شواهد بسیاری در دست است که در مواردی مهدها، مهدبودن خود را کتمان می نمایند و سابقه تاریخی خود را با جهت موردنظر منطبق می نمایند و در مناطقی کار به نزاع کشیده می شود. هر چند که در بختیاری ها مهدها به بالاترین رده ایلی ارتقاء یافته اند ولی ولایتی های منطقه آنها را از خود نمی دانند و در افکار پنهانی خود ازدواج با آنها را نوعی تحقیر می دانند.

صفی نژاد، 151-10: 1380

به ما در تکمیل اطلاعات این قسمت کمک کنید

ارسال اطلاعات
slot deposit 10 ribu
slot deposit qris
spadegaming
pg soft
habanero
cq9
slot garansi kekalahan